جدول جو
جدول جو

معنی پس هال - جستجوی لغت در جدول جو

پس هال
روستایی از گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرهال
تصویر سرهال
سرگشته، سرگردان، حیران، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
(پَ نِ / نَ)
ذخیره. پس انداز. یخنی، میراث. ترکه. تراث، گنج
لغت نامه دهخدا
(مُ کَدْ دَ)
نرم شدن شکم و طبیعت. (مؤید الفضلاء) ، از راه بردن. بفریفتن، طلب سرگشتگی کردن، سرگشتگی. سرگشته شدن، خواب مغناطیسی. تنویم مغناطیسی. خواب بندی. منتر
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پری که در عقب شهپر است. خافیه
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ)
پشت پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ: در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
نام دهی، هفت فرسخ میانۀ جنوب و مشرق شهر لار است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بمعنی سحور باشد و آن طعامی است که در ایام رمضان نزدیک به صبح خورند. (برهان قاطع). طعام سحری که بتازی سحور گویند. (فرهنگ رشیدی). چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند
لغت نامه دهخدا
(پَ)
جانب پسین ران. گوشت پسین ران
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
حادّ. رانندۀ شتر
لغت نامه دهخدا
تصویری از پا چال
تصویر پا چال
گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هول
تصویر پر هول
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس نهاد
تصویر پس نهاد
پس افت، میراث، گنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند طعام سحری سحور
فرهنگ لغت هوشیار
شکم راندن توسط دارو، شکم روش، نام مریضی میباشد که فضولات معده پی درپی وبه شکل مایع جاری میشود، بیرون روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهال
تصویر سرهال
سرگشته سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس بال
تصویر پس بال
پرهایی که پس از شهپر روییده است خافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهال
تصویر اسهال
((اِ))
شکم روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس ران
تصویر پس ران
((پَ))
پس راننده، راننده شتر، حاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
سحری، غذای سحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس از
تصویر پس از
بعد از
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسهال
تصویر اسهال
شکم روش
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال ماه نو، پایان سال
فرهنگ گویش مازندرانی
پایمال
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم بد بو ومتعفن، کسی که از پس مانده ی غذای دیگران تناول
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت پاشنه
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت کفل اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
موی پس سر
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش به سوی عقب
فرهنگ گویش مازندرانی
پس بده، بازگردان
فرهنگ گویش مازندرانی
از اماکن مسیر راه تنکابن به سه هزار
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگاه بافندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین ترین کرت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی